Skip to content

Latest commit

 

History

History

book

مقدمه

روزی شخصی در توییتر سوالی پرسید:

استاد لی، در 140 کاراکتر خلاصه کنید چگونه می‌توان به خوبی انگلیسی یاد گرفت؟

پاسخ دادم:

در واقع، یک کلمه کافی است: "استفاده".

متن این کتاب، در تمامی معانی آن، فقط دو کلمه دارد: "الهام بخش".

بعضی از دانش‌ها نه تنها باید شناخته شوند، بلکه باید به طور عمیق بررسی شوند. برای فهم عمیق، نه تنها باید یاد بگیریم، بلکه باید عمل کنیم، حتی اشتباه کنیم و از موفقیت‌ها انگیزه بگیریم و از شکست‌ها درس بیاموزیم. راه دراز است و با جستجو و تلاش به نتیجه می‌رسد. از رانندگی گرفته تا کارآفرینی، همه دانش‌های لازم این چنین هستند. در برابر این نوع دانش، باید بدانیم: علت؟ چرا؟ چطور؟ با این حال، نوع دیگری از دانش وجود دارد که اغلب اوقات بسیار مهم است و می‌تواند از همان لحظه‌ای که فهمیده می‌شود، تأثیر زیادی داشته باشد، حتی ممکن است در همان لحظه‌ای که ما "چیستی" آن را می‌دانیم (What)، تمام تأثیرات مهم آن به کار گرفته شود (در مورد "چرایی" و "چگونگی" آن، ممکن است در همان لحظه فهم "چیستی" آن، کاملاً واضح و مبرهن باشد).

در خاطرات شخصی من، در طول مسیر با دانش‌های زیادی برخورد کردم که "فقط با دانستن آنها، می‌توان تأثیراتشان را به طور کامل و فوری به کار گرفت". وقتی در حال یادگیری آمار و احتمال بودم، با مفهوم "رویدادهای مستقل" روبرو شدم که نمونه‌ای از این نوع دانش است. پیش از آن، به طور طبیعی تصور می‌کردم اگر 9 بار پیاپی سکه را پرتاب کنم و هر بار رو به بالا بیافتد، احتمال اینکه دهمین بار نیز رو به بالا بیافتد، بسیار کمتر از احتمال برگشتن سکه است...

لحظه‌ای که در کتاب درسی آمار با مفهوم "رویدادهای مستقل" آشنا شدم، فهمیدم که چقدر افکار قبلی‌ام خنده‌دار بودند. زیرا احتمال رو و پشت افتادن سکه در هر پرتاب، همیشه یکسان است (50% برای هر طرف) و این احتمال‌ها در هر بار پرتاب مستقل از نتایج قبلی هستند. بنابراین حتی اگر صد بار یا ده هزار بار یک طرف سکه بیافتد، احتمال پرتاب بعدی همچنان 50-50 خواهد بود.

با این تفاوت، این دانش تمام تأثیراتش را به کار گرفت: این می‌تواند طرز فکر برخی از افراد را که به طور اتفاقی با معنای واقعی آن آشنا شده‌اند، کاملاً تغییر دهد. همه ما، هنگام تصمیم‌گیری در مورد تقریباً هر موضوعی، باید "احتمال" (یا "احتمالات") را در نظر بگیریم. تصمیماتی که قبل از شناختن مفهوم "رویدادهای مستقل" گرفته‌ام، پس از آشنایی با این مفهوم، هرگز آنها را انتخاب نمی‌کردم - این تغییر است، و تغییری بنیادی.

یکی دیگر از مواردی که خاطره‌انگیز است، یادگیری زبان برنامه‌نویسی در دوران کودکی‌ام است. آنچه بیشترین تأثیر را بر من گذاشت، زبان‌های برنامه‌نویسی مانند BASIC یا PASCAL که آموخته‌ام نبود، بلکه یک شیوه فکری بود - قبل از اجرای برنامه، باید کدها را بارها و بارها مرور کرد و در ذهن خود پیش‌نمایش انجام داد؛ نه اینکه پس از نوشتن برنامه، مستقیماً آن را اجرا کرده و در صورت خطا، آن را برطرف کنیم. این روش برای صرفه‌جویی در وقت و افزایش کارایی بسیار مهم است. در ابتدا نفهمیدم که "آشنایی با این روش کار" چه تأثیر بزرگی بر من داشته است؛ اما سال‌ها بعد، وقتی دیدم که اکثر افراد اطرافم هرگز عادت ندارند که "قبل از انجام کاری، آن را در ذهن خود پیش‌بینی کنند"، فهمیدم که دانستن آن روش در دوران کودکی چه مزایای بزرگی برایم داشته است - مزایایی که نمی‌توان به کسانی که از آن بی‌اطلاع هستند، توضیح داد. (شاید به همین دلیل است که همیشه افرادی وجود دارند که این گونه ناامیدانه می‌گویند: کسانی که می‌دانند، خود به خود می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند، هرگز نخواهند دانست.) نکته مهم‌تر این است که کسب این نوع دانش، "غیرقابل بازگشت" است. در لحظه‌ای که از آن آگاه می‌شوید، همه چیز را تغییر می‌دهد و زندگی شما به خاطر آن تغییر می‌کند و دیگر هرگز به حالت اولیه بازنمی‌گردد. ما دیگر نمی‌توانیم این نوع دانش را نادیده بگیریم، نشنویم و نادیده بگیریم؛ آنها در یک لحظه ریشه‌دار و غیرقابل حذف می‌شوند. به عنوان مثال، کسانی که واقعاً دانش احتمال و آمار را درک کرده‌اند، هرگز بلیط قرعه‌کشی نخواهند خرید... زیرا خرید بلیت قرعه‌کشی در نظر آنها معادل با بی‌احترامی به هوش و دانش خود است. اما در عین حال، بلیط قرعه‌کشی یکی از پرفروش‌ترین کالاها در جهان است، که نشان می‌دهد چه تعداد زیادی از افراد هرگز فرصتی برای آشنایی با این دانش‌های مهم ندارند.

البته، با خواندن این متن، خوانندگان موافق خواهند بود: شاید این نوع دانش ارزشمندترین چیز برای انتشار باشد (حداقل ارزش تلاش دارد). بزرگترین و حتی تنها معنا و هدف انتشار آنها "الهام بخشیدن" است. کل متن این کتاب، تنها دو کلمه معنا دارد: "الهام بخش". نویسنده صادقانه امیدوار است که خوانندگان پس از خواندن این متون، حداقل در زمینه استفاده از زبان انگلیسی الهام بگیرند. ممکن است برخی از خوانندگان فکر کنند که در اینجا "بیش از حد حرف زده شده"، اما این تنها به دلیل ویژگی‌های این نوع دانش است: آنها بسیار "غیرقابل توجه" هستند و اگر قرار باشد به شکل اصلی خود ظاهر شوند، مردم متوجه آنها نخواهند شد - صرف نظر از اهمیت واقعی آنها. در غیر این صورت، این نوع دانش مردم را کاملا تغییر داده بود... اما در واقعیت، آنها همچنان همان هستند که بوده‌اند، نه؟ شاید برخی از خوانندگان به طور طبیعی و بر اساس عادت فکری خود، خواهان دیدن بیشتر "چگونگی" باشند. اما همانطور که قبلا توضیح داده شد، در بیشتر این نوع دانش، در لحظه‌ای که خواننده "چیستی" آن را می‌فهمد، تمام کارکرد آن به اتمام رسیده است، "چرایی" شاید فقط یک توضیح اضافی باشد، و "چگونگی" یا بدیهی است یا بر اساس فرد متفاوت است و نیاز به کشف شخصی دارد... این نوع دانش مقدر است که متعلق به اقلیتی باشد. به دلایلی که قبلا گفته شد و همچنین دلیل مهم دیگری: مردم تنها دانشی را که به آن اعتقاد دارند منتشر می‌کنند - حتی اگر آن دانش اصلا درست نباشد. مهم نیست که درست یا غلط باشد، مهم احساس است. هرچند "احساس درستی" و "درستی" ممکن است بسیار متفاوت باشند، اما برای اکثر مردم این دو یکسان هستند، حداقل آنها ترجیح می‌دهند که این دو یکسان باشند. بنابراین، چیزهایی که به راحتی منتقل می‌شوند، آنهایی هستند که "به طور طبیعی احساس درست بودن" را ایجاد می‌کنند، نه آنچه که "در واقع درست" است.

چند سال پیش وقتی کتاب "زمان را به عنوان دوست خود در نظر بگیرید" را نوشتم، کمی نسبت به انتشار آن بدبین بودم، زیرا می‌دانستم که بیشتر مطالبی که در آن منتقل می‌شود از این نوع دانش و این نوع اصول هستند - طبیعت آنها میزان سختی انتشارشان را تعیین می‌کند. بنابراین، در آن زمان، فکر می‌کردم که اگر تنها چند نفر توسط آن متون تغییر کنند، خوش شانس بوده‌ام. عصر اینترنت پر از معجزات است، و آن متون در وب با تعداد کلیک‌های چندین هزاری در ماه مشاهده می‌شدند. و پس از انتشار آن به صورت کتاب در سال 2009، در عرض یک سال 11 بار چاپ مجدد شد، که دوباره خارج از انتظار من بود. حتی اگر نرخ خوانندگانی که واقعاً آن اصول را پذیرفته‌اند پایین باشد، به دلیل پایه بزرگ، می‌دانم که تعداد زیادی از مردم را تغییر داده‌ام.

همین انگیزه باعث شده است که من با رضایت و صبر، متن این کتاب را بنویسم. می‌دانم که به هر حال آنها دوباره برخی از مردم را تغییر خواهند داد - هرچند که من هرگز نمی‌توانم بدانم که در نهایت چه کسانی تغییر خواهند کرد. زندگی پر از ناامیدی‌هاست، اما برخی از افراد مانند من خوش شانس هستند که می‌توانند چیزی را تغییر دهند. بنابراین، آن ناامیدی‌ها و بدشانسی‌ها کمی کمرنگ‌تر می‌شوند. در واقع، این کتاب نیز ادامه مشخصی برای "زمان را به عنوان دوست خود در نظر بگیرید" است. هدف اصلی "زمان را به عنوان دوست خود در نظر بگیرید" بسیار ساده است: زمان از ما اطاعت نمی‌کند، ما در بهترین حالت فقط می‌توانیم با زمان دوست شویم؛ روش دوست شدن با زمان فقط "انجام دادن کارهای درست به شیوه‌ی درست" است. این کتاب، فقط "کارهای درست" را متمرکز کرده است بر "استفاده از زبان انگلیسی"، سپس بررسی می‌کند که "شیوه‌ی درست" چیست.

لی شیائولای

-لی شیائولای نوشته شده در بهار 2010 در شانگهای

-ویرایش شده در زمستان 2010 در پکن

-نسخه جدید تهیه شده در سال 2015 در پکن